ماندن با حداکثر سرعت (دست انداز اول)
تفکیک قطعی مباحث «تئوری» و «کاربردی» در فهرست «بدها» و «خوب ها»!
تئوری ها به طور قطع، خوب یا بد و قبول یا مردود نیستند. مهم اینست که چه کسی و در چه شرایطی این تئوری ها را پیاده می کند. در واقع فرار از تئوری و گرایش به مباحث عملی یا کاربردی، نوعی «نقض غرض» محسوب می شود، چون نمی توان همه امور را به دو بخش قطعی «تئوری ها» و «کاربردی» ها تقسیم کرد.
بسیاری از مدیران، از اساتید دانشگاه و افراد با تحصیلات آکادمیک که بعضاً به دلیل جوان بودن یا درگیر شدن در بحث تدریس و یا دلایل دیگر، فرصت کسب تجربه عملی در یک پروژه واقعی را نداشته اند، مشاوره می گیرند. پس از مدتی نیز به این نتیجه می رسند که این مشاوره ها صرفاً مباحث تئوری است که در عمل کاربردی ندارد. آنگاه تصمیم می گیرند از یک شخص دیگر با تجربیات اجرایی استفاده کنند و اتفاقاً نتیجه خوبی نیز در کسب و کارشان ایجاد می شود.
آنچه اینجا فراموش شده این است که اگر مشاور پایه علمی و آکادمیک نداشته باشد، هر چقدر هم مجرب باشد، تا حدی می تواند یک برند را پیش ببرد و در میانه راه، این پایه های علمی به روز است که در ترکیب با تجربه، موجب موفقیت کسب و کار می گردد.
در واقع سینرژی (هم افزایی) میان دانش و تجربه، امری است که مشاور قدرتمند و موثر را از یک مشاور صرفاً با تجربه، کاملاً متمایز می کند و مدیران برای موفقیت در کسب و کار خود باید از چنین مشاورانی بهره ببرند.
نتیجه اخلاقی و توصیه مشاور:
بین «دانشگاه» و «بازار» حرکت کنید!